گپی با دکتر امیرهوشنگ باقری متخصص اعصاب و روان دربارهی نامه آقای جواد گ. از مشهد که ۲۳ ماه است با کمک معتادان گمنام از اعتیاد رهایی یافته است.
این نامه از طرف انجمن معتادان گمنام (پیک بهبودی) در اختیار قرار گرفته است:
جواد گ.از انجمن معتادان گمنام
به نام خدا، از طرف یک عضو کوچک از یک جمع بزرگ، برای کسانی که تصور می کنند نیروی خودشان برای پاک ماندن کافی است و نیروی برتر و انجمن نقشی ندارند، می نویسم. من ۱۵ سال قبل با الکل آشنا شدم. طی دورانی که الکل مصرف می کردم به طریق غیرمنطقی شاد بودم و برای رسیدن به نداشته هایم مصرف می کردم. فکر می کردم موفق هستم ۵ سال فقط مصرف من الکل بود.
طی آن دوران با انواع موادمخدر آشنا شدم اما جرات نداشتم آنها را به صورت دائم مصرف کنم. سرانجام به این نتیجه رسیدم که برای دست یافتن به آرزوهایم و سرکوب احساسات منفی ام، قدرت الکل کافی نیست. تصمیم گرفتم هر از گاهی از موادمخدر نیز استفاده کنم. حدود ۳ سال هر موقع دوست داشتم از مواد مخدر استفاده می کردم. در آن موقع من از لحاظ اقتصادی و اجتماعی، موقعیت خوبی داشتم. اطراف من پر بود از کسانی که چشم شان، به این بود که من کی و کجا می خواهم مصرف کنم. مصرف می کردم، ورزش می رفتم، درس می خواندم و مشغول کار بودم. انگار هیچ چیز، کم نداشتم. برای هر بار مصرفم، کلی خرج می کردم تا همه بفهمند که مواد اثر منفی در زندگی من ندارد و سعی می کردم تا موفقیت های اجتماعی من به خطر نیفتد و خوب می خوردم تا از نظر جسمی کم نیاورم! در اوایل مصرف، فقط در مناسبت های مخصوص مثل عروسی، عزا و جشن تولد و... مصرف می کردم. در این کار حدود ۲ سال موفق بودم. اما یک باره متوجه شدم مصرف من روزانه شده و اگر یک روز مصرف نکنم اعصابم خرد می شود، سیستم دفاعی بدنم به هم می خورد و نمی توانستم بدون مصرف کردن به مسایل زندگی ام رسیدگی کنم. حتی آداب معاشرت نیز داشت از یادم می رفت، سرکلاس درس، حوصله نشستن نداشتم و در محیط کار، آرام نمی گرفتم. بدخلق، ناراضی و عصبانی بودم. دیگر من نبودم که برای مصرف کردن، وقت و زمان مشخص کنم بلکه او بود که فرمان می داد. کم کم اطرافیانم با دقت کردن در چهره و اعمالم، متوجه اوضاع غیرعادی و آشفتگی من شدند و مرا معتاد قلمداد می کردند و سعی در کمک کردن به من داشتند و مرا دکتر بردند. وقتی تحت نظر پزشک بودم یا در قرنطینه به سر می بردم، به حال خودم، افسوس می خوردم، مواد مصرف نمی کردم ولی عصبانی بودم، احساس تنهایی می کردم، ناراضی بودم، از همه چیز ناامیدم بودم حتی از زندگی و زنده بودنم. آه! چه روزهای تلخ وشب های سردی را گذراندم. نه زندگی می کردم و نه می گذاشتم کسی زندگی کند. من زشت بودم و در نتیجه همه را هم زشت می دیدم. قلبم تاریک بود. ۸۰ بار تصمیم گرفتم قطع مصرف کنم ولی در درازمدت (یک هفته) جواب نمی داد. باز من مجبور بودم به مصرفم ادامه دهم. در طول مصرف افرادی را می دیدم که اوضاعشان خیلی من از خراب تر بود و دائم در حال چرت زدن بودند، وحشت زیادی داشتم که مبادا وضع من هم مثل آنها شود که طولی نکشید که این کابوس صورت واقعی به خود گرفت. یک بار این فکر به ذهنم، خطور کرد که برای یک بار و فقط یک بار هم که شده هرویین را، امتحان کنم و این کار را هم کردم. دیگر از آن موقعیت اجتماعی، ورزش و درس و کار و خلق خوب، هیچ خبری نبود. مصرف می کردم تا آرام شوم و نتیجه همیشه معلوم بود؛ آشفتگی بیشتر و اوضاع خراب تر. همیشه سعی می کردم کارها را روبراه کنم ولی فایده ای نداشت. برای تهیه و مصرف سر از جاهایی در می آوردم که در خواب اگر می دیدم، وحشت می کردم. کارم، پدرم، جوانی ام، اعتبار و آبرویم و همه چیزم را از دست دادم. در محیط کارم، دست چپم را، دستگاه نساجی گرفت که باعث شد از ناحیه مچ، آن را قطع کنند. ۷ بار دستگیر شدم، زندانی، جریمه و شلاق، بخشی از زندگی من شده بود. دیگر برایم، زندگی تمام شده بود. متوجه شدم که برای حل مشکل من هیچ نیروی انسانی ای قادر نیست کاری کند. تمام سعی خودم را کردم. حتی خودم را زندانی کردم ولی افسوس و دریغ از کمی موفقیت. دیگر الکل، مواد و حتی قرص های مخدر و خواب آور هم برایم کاری نمی کرد. راه می رفتم و به زمین و زمان، فحش می دادم و کارم شده بود دعوا و شکستن شیشه های مردم. جلوی چشمانم را خون گرفته بود. دائما اعضای خانواده و دوستانم را اذیت و آزار می دادم. امروزه از تصور آن روزها، مو بر اندامم راست می شود. چه دل ها را که نشکستم، چه چشم ها را که نگریاندم. چیزی به نام اخلاق و اصول روحانی در من وجود نداشت. بیماری ام، غوغا می کرد. وای چه ها که نکردم. کجاها که نرفتم. نمی دانم چطور شد که یک باره، چشمم به سرنگ افتاد. آن را هم امتحان کردم. همه چیز تمام شد. تیر خلاص اعتیاد، به سوی قلبم شلیک شد و کاملا بیچاره و آواره خیابان ها شدم. با گروه معتادان گمنام آشنا شدم و الان حدود ۲ سال است تحت درمان هستم و زندگی پاک را تجربه می کنم.
آنچه خواندید، متن نامه ای است که آقای جواد. گ.، برایمان فرستاده و توضیح داده که چگونه به کمک انجمن معتادان گمنام اعتیادش را ترک کرده. درباره نامه ایشان گفت وگویی داشته ایم با دکتر امیرهوشنگ باقری، متخصص بیماری های اعصاب و روان. آقای دکتر! شخصیت و داستان زندگی این فرد را چگونه ارزیابی می کنید؟ ایشان گفته اند در حال حاضر در آستانه ۳۰ سالگی هستم و ۱۵ سال قبل با الکل آشنا شدم، این یعنی شروع زودرس مصرف الکل که علت مهم آن می تواند ژنتیکی باشد. آنچه در این فرد مشخص است و می توان از روی نوشته هایش به آن پی برد اختلال شخصیت اوست. این افراد ریسک طلب، می خواهند کارهای پرخطر و به زعم خودشان لذت بخش را تجربه کنند، بدون آنکه به عواقب کارشان فکر کنند. وقتی مصرف مواد از سن پایین شروع می شود، می توان به داشتن اختلال روانی در فرد شک کرد. ایشان هم مصرف الکل را در ۱۵ سالگی تجربه کرده است ولی به مرور به دلیل احساس های ناخوشایندی که در زندگی داشته و کنترل نشدن آنها با مصرف الکل، به موادمخدر رو آورده است. نکته جالبی که در این نامه به چشم می خورد، این است که ابتدا کاملا در فاز انکار بوده و می خواسته به دیگران ثابت کند باوجود مصرف الکل و موادمخدر، هیچ مشکلی ندارد. به همین دلیل هم پول بیشتری خرج می کرده و ظاهرش را خوب نگه می داشته است تا بتواند به دیگران و حتی خودش ثابت کند با همه فرق دارد و مصرف مواد او را مانند سایر معتادان نخواهد کرد و گرفتار اعتیاد نخواهد شد. در حالی که مصرف هرگونه ماده مخدری، مسیر خودش را طی می کند و به تدریج فرد را معتاد خواهد کرد. دقیقا مانند این شخص که با تمام ایستادگی و مقاومتش، بعد از ۲ سال یک معتاد تمام عیار شده است و دیگر نمی توانسته جلوی خودش را بگیرد و سپس عواقب این اعتیاد را در شغل و ارتباط با دیگران دیده است. این روند پیشرفت اعتیاد برای اغلب معتادان اتفاق می افتد؟ بله، اعتیاد در درصد قابل توجهی از افراد به خصوص کسانی که مصرف موادمخدر را از سن پایین شروع یا چند ماده مخدر همزمان مصرف می کنند، به تدریج و در طول زمان پیشرفت می کند. این اشخاص به سمت مصرف مواد سنگین تر و حتی تزریق مواد هم پیش می روند. گاهی مصرف مواد آنقدر ادامه پیدا می کند که کم کم فرد تمام موقعیت های زندگی خود را از دست می دهد و آواره می شود. مثل این آقا که به جایی رسیده که راهی به جز درمان نداشته است. در این فرد، انجمن معتادان گمنام چقدر موثر بوده است؟ اینجا دقیقا جایی است که انجمن معتادان گمنام به آن عجز کامل می گوید؛ مرحله ای که از لحاظ پزشکی برای درمان فرد بسیار دیر است امابه آن پاسخ می دهد. درواقع در این مرحله فرد به جایی می رسد که نه پولی دارد که مواد خریداری و مصرف کند، نه جایی که زندگی کند و نه دوست و خانواده ای. وقتی چنین فردی سراغ انجمن معتادان گمنام می رود، در آنجا پذیرفته و به او کمک می شود. ضمن اینکه نیازی به پرداخت هزینه نیست و خود فرد نیز انگیزه کافی درونی برای درمان دارد. اگر این فرد ۴ سال قبل تر سراغ انجمن می رفت، شاید چنین نتیجه ای نمی گرفت زیرا آن زمان هنوز موقعیت هایی داشت. پس آنچه در حال حاضر به این فرد کمک کرده تا نتیجه بگیرد، فقط تاثیر حضور در انجمن معتادان گمنام نیست بلکه عجز کاملی است که به آن رسیده و راهی جز درمان نداشته است. کاری که باید در روان پزشکی انجام دهیم، این است که قبل از اینکه فردی به این مرحله از عجز برسد، بتوانیم کار یا درمانی برایش انجام دهیم. البته این کار بسیار مشکل است و احتمال شکست بالایی دارد اما وقتی فرد به عجز کامل می رسد، شانس درمان بالا می رود. به همین دلیل هم گروه معتادان گمنام معمولادنبال افرادی می گردد که به این مرحله رسیده و آماده تغییر هستند. این افراد وقتی در جمع اعضا قرار می گیرند، مراحل درمان را سریع تر طی می کنند و نتیجه بهبودشان بسیار بهتر است. برای پیشگیری آیا بررسی افراد خانواده این فرد نیز ضروری است؟ بله، لازم است علاوه بر افرادی که مانند این آقا از سن کم مصرف الکل و موادمخدر را شروع می کنند، خانواده و اطرافیانشان بررسی شوند زیرا احتمال مصرف موادمخدر، الکل و سایر محرک ها در افراد درجه اول خانواده مانند پدر و مادر، خواهر و برادر یا در افراد درجه دوم خانواده مانند عمو، عمه، خاله و دایی ها نیز وجود دارد. اگر مصرف مواد در آنها شروع شده بود، درمان و در غیر این صورت با راهکارهایی پیشگیری آغاز می شود. نکته مهمی که این فرد در نامه اش به آن اشاره کرده این است که «سرانجام به این نتیجه رسیدم که برای دست یافتن به آرزوها و سرکوب احساسات منفی ام، قدرت الکل کافی نیست پس تصمیم گرفتم از موادمخدر استفاده کنم.» یکی از علت های گرایش افراد به مصرف الکل و موادمخدر، ناتوانی در کنترل احساسات ناخوشایند و مدیریت آنهاست بنابراین یادگیری مهارت های زندگی که یکی از آنها مهارت کنترل احساسات است، می تواند در پیشگیری از اعتیاد موثر باشد. توصیه شما به اطرافیان چنین افرادی چیست؟ توصیه می کنم قبل از هرگونه اقدامی، ابتدا با یک متخصص در این زمینه مشورت کنند و روش برخورد با این افراد را بشناسند. معمولا اطرافیان با حالت نصیحت گونه و راهنمایی جلو می روند در حالی که معتادان ابتدا در فاز انکار هستند و به جای اینکه درمان شوند، از اطرافیانشان فاصله می گیرند. گاهی رفتاری که خانواده با معتادش دارد، متعادل نیست، گاهی سخت می گیرند و گاهی بی اهمیت از کنار او می گذرند. این رفتار کار را خراب می کند. تهدیدها، ایجاد احساس گناه در فرد و گفتن جمله هایی نظیر اینکه وقتی تو معتاد شده ای، قلب مادرت بیمار شده است و... احساس ناخوشایندی در معتادان ایجاد می کند و برای رهایی از این احساس ناخوشایند، از مواد بیشتری استفاده خواهند کرد. پس چه کار باید می کردند؟ روش هایی وجود دارد با کمک آنها بسیار ملایم و غیرمستقیم امکاناتی که فرد دارد، پله پله از او گرفته می شود تا کم کم تحت فشار قرار بگیرد و احساس کند دیگر راهی به جز درمان ندارد. یعنی باید بتوانیم او را در شرایط عجزی که قرار است مثلا ۸ سال بعد به آن برسد، قرار دهیم تا بداند اگر تا یک ماه دیگر همکاری لازم در درمان خود نداشته باشد، ممکن است شغل، خانواده و همسرش را از دست بدهد. سپس با مصاحبه خاصی به نام «مصاحبه انگیزشی»، آینده اش برایش ترسیم می شود. این کار به او کمک می کند دیدگاه جدید و انگیزه زیادی برای ترک موادمخدر و الکل داشته باشد. ناگفته نماند این کار به مهارت بالایی نیاز دارد. صحبت های ما نباید نصیحت گونه باشد، نباید به او بگوییم چنین و چنان خواهی شد بلکه باید با سوال هایی که از او می پرسیم و پاسخ هایی که به ما می دهد، به او بفهمانیم اگر این روند را در زندگی اش ادامه دهد، چه اتفاق هایی در آینده رخ خواهد داد. در غیر این صورت صحبت هایی که با او می شود تاثیرگذار نخواهد بود. آیا احساس تنهایی، نارضایتی و ناامیدی و لذت نبردن از زندگی که همه گویای افسردگی در این فرد بوده اند، باعث نشده که او به سمت تجربه سایر موادمخدر برود؟ نه، فقط ۱۰ درصد افراد به دلیل افسردگی، عصبانیت و مشکلاتی که دارند، سراغ مصرف موادمخدر می روند و بیش از ۹۰ درصد معتادان پس از مصرف موادمخدر دچار افسردگی می شوند. به نظرم این فرد خاص، احتمالا شخصیت مرزی یا خلق متغیر دارند. چنین شخصیت هایی نمی توانند احساسات خود را کنترل کنند، خودزنی و خالکوبی می کنند، دست به خودکشی های مکرر می زنند، خصوصیات خاصی دارند، احساس پوچی می کنند و... آنها برای پوشش این نقص ها به سمت موادمخدر می روند. افراد عادی فکر می کنند این اشخاص افسرده هستند در حالی که این طور نیست. شدت این بیماری در افراد با افزایش سن و در حدود ۳۵ ۳۰ سالگی کم می شود به همین دلیل ممکن است مصرف موادشان هم کمتر شود. این آقا جایی اشاره کرده اند از اینکه مبادا وضعشان مثل کسانی شود که اوضاعشان را خراب تر از خود می دیده، وحشت داشته اند. تحلیل شما از این حس در فردی که خودش معتاد است، چیست؟ در اعتیاد، یک مکانیسم دفاعی بسیار قوی به نام «انکار» داریم. یعنی فرد وضعیتی دارد که همه چیز را انکار می کند و با مصرف مواد سعی می کند خود را در حالتی نگه دارد که دیگران تصور کنند مشکلی ندارد. آنها همیشه خودشان را با افرادی که شرایط بدتری دارند مقایسه می کنند، مثلا فکر می کنند هنوز تزریقی نشده اند، آواره خیابان نشده اند و... و با گفتن این حرف ها، به خودشان روحیه می دهند تا اینکه به تدریج به این مراحل می رسند. مکانیسم انکار با مصرف مواد تشدید می شود. چون فرد منگ است و نمی داند چه مسیری را طی می کند. شاید به همین دلیل است که گفته: «طولی نکشید که این کابوس صورت واقعی به خود گرفت.» آیا زندانی شدن، جریمه و شلاق زدن می تواند نقشی در بهبود فرد معتاد داشته باشد؟ درمان ها و اقدام های نیمه کاره حتی اگر طبی هم باشند، می توانند کار را خراب تر کنند چه برسد به چنین برخوردهایی. زندانی، جریمه و گرفتن مواد از فرد و دوباره رها کردن او در جامعه، معمولا او را به سمت دزدی و خلاف بیشتر سوق می دهد تا ضرری که کرده، جبران شود و احساس ناخوشایندی که پیدا کرده، درمان کند. انجام این کار دقیقا مثل آن است که یک فرد مبتلا به فشارخون را هر روز در خیابان بگیرند و بگویند چون تو فشارخون بالایی داری، باید جریمه بشوی. درحالی که فشارخون یک بیماری است و درمان خاص خود را دارد. باید از قانون به عنوان اهرمی استفاده شود که معتادان در مسیر درمان قرار بگیرند و معتادانی که دستگیر می شوند، متعهد شوند در مسیر درمان باقی بمانند و در صورتی آزاد خواهند شد که درمان آنها هفتگی به وسیله پزشک تایید شود. آ
یا در حال حاضر این امکان وجود دارد که این فرد دوباره به سوی مصرف موادمخدر برگردد؟ متاسفانه آمار عود حتی در انجمن معتادان گمنام بالاست. با اینکه این انجمن بدون آنکه هزینه ای بگیرد برای ترک اعتیاد زحمت زیادی می کشد، اما وقتی پیگیری می کنیم، می بینیم درصد افرادی که ۲ ماه است ترک کرده اند، خیلی بالاست ولی درصد افرادی که ۶ ماه است ترک کرده اند، کمی کمتر و وقتی به درصد افرادی که ۵ سال است پاک شده اند می رسیم، می بینیم درصدشان خیلی پایین تر است. یعنی این افراد تا پایان عمر امکان برگشت به مصرف موادمخدر را دارند. این اشخاص تا زمانی که در جلسه ها شرکت می کنند، در ترک اعتیاد و دوری از آن موفق هستند، ولی به محض اینکه ازگروه دور و به خود مغرور می شوند، احتمال عود افزایش می یابد، به خصوص اگر ماده جدیدی هم وارد بازار شده باشد. به همین دلیلاعتقاد دارد که «ما برای همیشه بیماریم و باید مراقب خودمان باشیم.
منبع: سایت آفتاب http://www.aftabir.com/articles/view/health_therapy
Published in
مصاحبه ها
Tagged under